فکر می کنم سال 1383بود. با عشق در کلاس کار می کردم. دانشجویی داشتم که در اولین ترم متوجه شدم با سایرن از هر جهت تفاوت دارد. روزی به طور ناخواسته از او پرسیدم "شغل پدرت چیست"؟ گفت: کارگر جوشکاری . متعجب شدم ولی به تدریس ادامه دادم.
چند لحظه گذشت ، همان دانشجو پرسید: چرا این سوال پرسیدم؟ نمی خواستم جوابش بدهم . اما گفتم :به گمان من باید پدر و مادرت دارای سطح تحصیلات بسیار بالا باشند. ادب ،نزاکت، احترام ، زیرکی و تیز هوشی از وجودش سرازیر شده بود.
به او گفتم :تو دکتری خواهی گرفت و با علم روز مجهز خواهی شد. آن زمان هر گاه در حوزه ی علوم قرآن سوالی داشتم از تو می پرسم. با تواضع گفت : همان زمان هم دانشجو ی شما خواهم بود استاد.
سالها گذشت. روزی با هماهنگی ، به منزلشان رفتم. دکتری علوم قرآن. هیئت علمی یکی از دانشگاههای وزارت علوم . هنوز به من می گفت "استاد". خاطره ی آن روز را برایش بازگفت کردم. یادش بود. دوباره گفت : آره "استاد". این است شور و عشق معلمی که با چیزی قابل قیاس نیست.
علوم ,، ,استاد ,عشق ,ی ,شدم ,علوم قرآن ,هم دانشجو ,دانشجو ی ,شما خواهم ,خواهم بود
درباره این سایت